درمانده...

.

الهی...

ای مهربان...

ای معشوق ازلی من....

از نالیدنم کاسته نشد....

بر دردم هر لحظه افزون شد...

از درد فراقت ارام نگیرم و معترفم که لیاقت تو را کی  در خور خود ببینم؟!...

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا

الهی...

در این روزگار وانفسا....

در این روزگاری که مردم را کمتر از فراقت شکایت دارند....

در این روزگاری که تو را شاید با اثباتت نظاره کنند...

در این روزگاری که الله الله گفتن جنون بشمار می اید...

در این روزگاری که همه ی واژه هایی که به شما نشانه می رود در

دلم به بغض نشسته....

سخت نالانم

سخت گریانم

سخت دلتنگم

و بس دلم به زاری به پا خواسته...

الهی...

ای همه نور دیده و جانم...

دانی که عشق در من راه پیدا کرد...

حتی شاید عشق ها...

دانی و دانی که من سرا پا گناه عشق پاک در خودم راه می دادم

یا...

اما عشق تو با من چه کرد؟

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم عشق بسیار افتاد

بسیار فتاده بود هم در غم عشق

امانه چنین زار که این بار افتاد

الهی....

نمیدانم جز دیدارت دلم به چیزی دیگری ایا مشغول شود ؟

اما کنون که دارم

می خوانمت....

دلم را بس تنگ و خسته از این مردمی شده

که همه چیز دارند مگر تورا

و اگر کسی

هیچ چیز نداشته باشد مگر تورا

به جاهلی معروف خواص و عام شده....

الهی...

خرم ان روز کزین منزل ویران بروم

راحت جان طلبم و زپی جانان بروم

.....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:48 توسط مهدی| |

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com