یا رب...

من ندانم که ز چه رویی به درونم به نظاره نمی نشینم...

یارب...

من ندانم که به کجا خواهم شتافت بعد از مرگم...

یا رب...

من ندانم که در پس بهشت و دوزخت چه می بابد بود...

یا رب...

من ندانم که با کدامین اداب سخنوری به مقدمه ی رسیدن به درگاهت رویی ارم...

یا رب...

من ندانم که این بندگانت چه را در تو وتو را درچه می یابند...

یا رب...

من ندانم که بندگانت از سر مجاز یا واقع به پیشگاهت می زییند...

یا رب...

من ندانم...من ندانم...من ندانم...

یارب...

من دانم که با شما بودن نفی من بودن برای همین به من مانند ها است

که دم از خداوند همه وجو دیمان می زنیم....

من دانم که چون با شما بود نبود هر انچه که قادر به بودن باشد در دیدگانی جز تو...

یارب...

با این همه از گناهان خود زیر بارم حتی با وجود استغفار به پیشگاهت...

بانفس خویش در نبردم چه کنم

وز کرده ی خویشتن به دردم چه کنم

گیرم که زمن در گذرانی به کرم

زین شرم که دیدی که چه کردم چه کنم

نوشته شده در یک شنبه 4 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 23:0 توسط مهدی| |

نقل کرده اند که...

ابراهیم خواص با مریدی در بیابان می رفت که

ناگهان اواز غریدن شیری برخواست...

مرید از ترس به درختی بجست و میلرزید...

ابراهیم خواص سجاده بیفکند و در نماز ایستاد...

شیر دانست که توقیع خاص دارد چشم در او نهاد تا روز ابراهیم را نظاره میکرد...

و ابراهیم به عبادت مشغول...

پس صبح در انجا پشه ای ابراهیم را بگزید که ناگهان ابراهیم فریادی بزد....

مرید گفت:ای خواجه عجب کاری است که دوش از شیر نمی هراسیدی و امروز از پشه ای

فریاد میکنی؟

گفت:

زیرا که دوش مرا از من ربوده بودندو امروز به خودم باز داده اند...

نوشته شده در یک شنبه 4 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 22:51 توسط مهدی| |

نقل کرده اند که...

جنید بغدادی مریدی داشت که اورا از همه عزیز تر می داشت...

دیگر   ان مریدان را به غیرت امد...

شیخ به فراست بدانست

گفت:ادب و فهم او از همه زیادت است ما را نظر بر ان است امتحان

می کنیم تا شما را معلوم شود...

فرمود تا بیست مرغ اورند وگفت:هر مریدی را یکی بردارید وجایی که کس شما را نبیند

بکشید وبیاورید...

همه برفتند و بکشتند و باز امدند الا  ان مرید که مرغ را زنده نزد شیخ باز اورد....

شیخ پرسید:چرا نکشتی؟

گفت از انکه شیخ فرموده بود که جایی که کس نبیند

و من هرجا میرفتم حق تعالی می دید...

جنید گفت:دیدید که فهم او چگونه است...

 

 

نوشته شده در یک شنبه 4 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 21:43 توسط مهدی| |

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com