باچشم دل پروردگارم را دیدم
پس گفتم:تو کیستی؟بگفتا "توام"
تو را نیست کجاها.کجایی
تو را نیست در خور.کجا؟
تورا نیست هیچ وهم که در وهم بگنجد
پس چه داند که وهم.تو کجایی؟
تو همه جا را فراگرفتی
به طوری که هیچ کجا بی تو نباشد.پس تو کجایی؟
درفناییم.فنای فناییم
و در فنایم تورا یافتم
در محو اسمم ورسم جسمم
پرسیدم از خود پس گفتم:تو
در درون به تو اشاره کردم
فانی شدم از خودو باقی ماندم در تو
تو زندگانی منی راز قلب منی
پس چگونه باشم وقتی تو باشی
به همه چیز اگه شدم
پس همه چیز را تو میبینم
پروردگارا
بخشش وعفو کن
به جز تو به دیگری امید ندارم...
نظرات شما عزیزان: